خانه > پیام سبز, ابوالفضل فاتح و محمد قوچانی > ابوالفضل فاتح و محمد قوچانی

ابوالفضل فاتح و محمد قوچانی

«دغدغه های»  آخرین «یاد داشت راهبردی » ابوالفضل فاتح درسایت کلمه و مقاله ی «اصول اصلاح » محمد قوچانی در نشریه ی  ایران د خت یکی است و این به تاکید نویسندگان  هم رسیده است . گویی  این دو خداوندگار رسانه  ، در یک هم نوایی و در یک پروژه ی مشابه ،  هر کدام به رسم خود و به قلم خویش ، آن کرده اند و آن نوشته اند که «خداوندگاران سبز»  از  آنان خواسته اند . «تقارن»  موقعیت سیاسی این دو نفر ، در یکسال اخیر  این «ظن»  را می تواند «باور» ببخشد ، اما ؛  این «همسان پنداری»  همان  «انگیزه ای» است که این نوشتار را قلمی کرده است  و نگارنده مدعی است : اگرچه «شباهت» این دو نوشته بیشتر  از آن است که  «پنهان» بماند  ؛ اما «تفاوت» این دو  «مهم تر» از آن است که «نادیده» شود . در ادامه  ، صرفا به اثبات این «ادعا» می کوشم  و  هدف اولم را که خرده گیری بر اصل نوشته ی ابوالفضل فاتح  بود ، در «فرصتی دیگر»  می گزارم .

شباهت های این دو نوشته آشکارند و به اختصار :  هر دو نوشته «دین ، انقلاب ، امام ، جمهوریت  و اسلامیت » را عناصر اصلی در  هویت جنبش  می دانند و هر دو  این عناصر را در باور ، رفتار و سابقه ی «سران  جنبش»  مشهود می بینند و سران سبز را  به «فضل تقدم»به رهبری جنبش می گمارند و بر «پررنگ شدن» و « هم رنگ شدن»  نقش رهبران تاکید دارند .و ایضا هر دو  نوشته ، شعار های جنبش را مبتنی بر «معیار» های رهبران داخلی ،  معقول و مقبول و موثر می شمارند  و البته هر دو نیز ، خارجی ها را بر نمی تابند و دسته ای را به «انحراف» و گروهی را به «تحریف» می رانند و  یاران را به بازگشت به جریان «اصیل اصلاحی » می خوانند.  استقلال و آزادی هم ،  مرام بردوام هر دو  قلم  است .

قبلاً درباره ی نوشته ی «محمد» به تفصیل نوشته ام و هم ، آنجا به خاطر خرده ای که بر بنیاد و گزاره ی بنیادین آن وارد دانسته ام ،  از ورود به متن آن پرهیز کرده ام . اما در خصوص نوشته ی  «ابوالفضل» ،  غیر از این  نظر دارم و از قضا این «نظر»  ، همان «تفاوت» مهمی است که در میان این دونوشته نباید «نادیده» بماند . یعنی به زعم من  ، نوشته ی  قوچانی را محمل تناقضی هست  ، که در نوشته ی فاتح  نیست . به این شرح :

آن گونه که فاتح گفته است :  سیر  «جریان اصلاحی  مردم ایران » ،  کاملا «منطقی» دنبال شده است . از سالیان دور جنبش ها وجود داشته ، تا این که در  «انقلاب اسلامی» منجر به اصلاحی عمیق در «وضع موجود» می شود  و در «دوم خرداد» متمم این خواسته ی اصلاحی به فعل می رسد . یعنی  دوم خرداد ، جریانی اصلاحی در «منش» حکم رانی و «روش» اداره ی حکومت  محسوب می شود  و «بیست و دوم خرداد » تداوم همان مشی «مردم» در تاکید بر «اصلاح امور» در بزنگاهی دیگر . البته به خلاف  دوم خرداد که در شکاف ظاهری جمهوریت و اسلامیت صرف شد ، این بار  تداوم خواست «مردم» پس از بیست و دوم خرداد در قالب جنبش سبز ادامه داشته و این تداوم و رفتار حکومت کشور را به  گلوگاهی تاریخی برده است  و  «مردم» در حال پرداخت هزینه ی بسیار بزرگی  برای  آن هستند و لذا « مردم» حق دارند و چشم انتظارند تا این فرصت اصلاحی بزرگ جوانمرگ نشده وآرزوهایشان زنده به گور نشود و در این حال انتظار جدی از سران جنبش این است  که اولا این بزرگان متشکل تر شوند و ثانیا نقش مدیریتی بیشتری برای خود در تعریف از چار چوب ها و مرزهای جنبش اصیل سبز قائل باشند و…

آنچه نوشته ی فاتح و تبیین فاتح از جنبش سبز  را  «ممتاز» می سازد  ، نگاه او به جنبش به عنوان یک «جنبش مردمی» است  ونه یک « پروژه اصلاحی » آن گونه که محمد قوچانی به  بازتولید افکار چپ های خط امامی  دهه ی شصت و اصلاح طلبان  دوم خرداد نسبت می دهد  . همین نگاه غیر انتزاعی ِ فاتح ،  سبب می شود تا  هیچ گاه راهبردهای او ،  به دامن گروه ها و جناح ها و افراد و  ایدئولوژی ها  نغلتند و مانیفیست فردی  فاتح از اعتقادات و اصول او منفک شود و  جایی هم که مجبور شود  به  حکم ضرورت و شفافیت ، اصول اعتقادی و معیار های جنبش سبز اصیل را بر شمارد  ، راهبردهای خود را  از آن مصون دارد و این یعنی  نوشته ی فاتح  حداقل در قالب یک «راهبرد» سیاسی – اجتماعی می تواند قابل طرح و دفاع  برای  «جنبش » باشد  . در باب نمونه آن گاه که ، فاتح از « امام»  و نسبت آن با جنبش سبز می گوید ، این گونه پیشنهاد می دهد :

» سبز در داخل و خارج در عین تکثر، موقعی موفق و اصیل است که از امام عبور نکند و همرهانش جمهوریت و اسلامیت رابه عنوان «اصل همراهی» همواره محترم بدارند.»

همراهی و احترام به  « جمهوریت و اسلامیت و امام» برای «سبزها»  در قالب «اصل همراهی »  موجه می شود و نه در قالب اعتقادات ِ«هیچ شخص خاصی»   و این همان «مانیفیست سیاسی و اجتماعی» است که در نوشته ی قوچانی به حق از آن سخن رفته است و از قضا در نوشته ی فاتح آمده است .  به خاطر مهارت و دقت این دو اهلِ قلم ،  این تفاوت بنیادین  در «منظر» ، در سراسر  این دو نوشته جاری و ساری است . نمونه های زیر گواه اند :

به همان اندازه که فاتح مردم را دیده و از جنبش مردمی سخن گفته است و از حق مردم نام برده است  و بر حق مردم ورزیده است ، قوچانی جنبش و اصلاحات را در افعال سیاسیون  و افکار اصلاح طلبی و اندیشه های انتزاعی جسته است  و از عموم مردم و توده ها غافل مانده است . بی دلیل نیست که  فاتح ریشه جنبش  و خواست های مردم را در دورترها می جوید  و قوچانی به  دولتمردان خط امامی در دهه ی 60  و  اصلاح طلبان دوم خرداد بسنده  می کند و  به تعبیر  دقیق ِ  حمید دباشی ،  به  سن خویش  بسنده می کند و در اصلاح و انقلاب می ماند  .


خلاف ِ ابوالفضل که  راهبرد های لازم برای همراهی سران با مردم  و انتظار جنبش از  سران  را آورده است  ، محمد از لزوم همراهی مردم با شعارهای اصلاح طلبان ، در مقابل  اصول گرایان ،  گفته است  .

در نوشته ی فاتح خواست جنبش های مردمی روشن و محوری است و این خواست در انتخابات اخیر «اصلاح در منش حکمرانی و روش اداره ی امور»  است ،  اما قوچانی به همان گفته ی مشهور قانع است که «جنبش های ایرانی نمی دانند چه می خواهند » و به راستی  آن را سرلوحه ی نوشتار خویش قرار داده است .

فاتح با پای بندی به حاکمیت ، دغدغه هایش را از حراج آبروی و سرمایه های نظام فریاد می زند و به نفع ِ مردم، بر حکومت و دولتمردان تندی می کند  اما در نوشته ی قوچانی مفاهیم حاکمیت و حکومت در یکدیگر گم میشوند  و چه بسا  به ضرورت ِ  تحلیل ،  «جای هم » می نشینند .

از منظر فاتح ، می توان اشتباهات اصلاح طلبان در انتخابات هشتم و قهر مردم در  شورای  شهر دوم  را فهمید و توجیه کرد اما  اصلاح طلبانی که قوچانی مردم را پیشاهنگی شعارهای آنان فراخوانده است  ، هر آن ممکن است دوباره در انتخابات بعدی شکست بخورند و یا با قهر مردم مواجه شوند .

و … واضح تر از همه فرود نوشته هاست . ختم کلام فاتح ، انذار دولتمردان و مسئولان و  حاکمان  فعلی ،  به رعایت مردم است و پایان سخن قوچانی «فراخوان چهل میلیون رای دهنده که باید سران اصلاح طلبان و اصولگرایان ودولتمردان  را به وحدت بخوانند . »

باری ، چنانچه  قبلا آمد ، غرض از این  نمونه ها ،  تبیین  آن «تفاوت بنیادینی»  است که  به زعم نگارنده  «مهم تر»  از تمام شباهت های قوچانی و فاتح است . اگرنه ،  به قول زولامن اشخاصی را که متهم می کنم ، نه می شناسم  و نه  هرگز دیده ام . علیه آنها نه بغضی دارم و نه کینه ای . من تنها به دنبال یک چیز هستم : روشنگری

به آن امید

نویسنده : سارا زرتشت ، منبع : جرس

  1. فوریه 22, 2010 در 7:46 ق.ظ.

    سلام، روشنگری خوبی بود، اما نه دولتمردان حاکم به حقوق مردم اتکا می کنند که بسیار مشکل و باید پاسخ گو باشند، و نه سران اصلاحات حاضرند گذشته و اندیشه های خود را نقد کنند بجز مهندس موسوی. و نقد گذشته در درون نظام جمهوری اسلامی به معنی نفی جمهوری اسلامی است. اتفاقن نقد گذشته است که آینده را می سازد. سران اصلاحات و نویسندگان آن خواه ناخواه مجبور به آنند و گرنه در سکوت گم خواهند شد.

  2. فوریه 23, 2010 در 12:44 ب.ظ.

    مطلبی موشکافانه بود. ممنون
    با توجه به ادبیات نوشتاری اقای فاتح، و غلظت مفاهیم نظام و انقلاب، واقعا اعصاب قوی ای برای مطالعه دقیق و استخراج نکته هایی به غایت ریز و کلیدی، لازم است.
    مخصوصا آن بخش « اصل همراهی» که به سختی می توان در دل مطلب بدان دست یافت.
    قوچانی اما اینقدر دسته بندی شده و دقیق می نویسد که با نگاه اول، هم طرفداران و هم منتقدان متوجه می شوند که لپ کلام چیست.
    من با اینکه کل متن فاتح را یک بار خوانده بودم ولی تا قبل از نوشته شما او را درنهایت یک شکوری راد دیگر می دیدم.
    ولی الان باید یک بار دیگر مطلب طولانی و اعصاب خوردکنش را بخوانم تا ببینم این نوشته چقدر حخوش بینانه نوشته شده است.

  3. شکسته بند
    فوریه 23, 2010 در 1:15 ب.ظ.

    نوشته ای است که به راحتی نمی توان از کنار آن عبور کرد .
    اگر درست فهمیده باشم در این نوشته قوچانی و فاتح نماینده دو طیف فکری و یا نماد دو نوع بر خورد با جریان های اصلاح طلبی و جنبش سبز در ایران اند . قوچانی یک روزنامه نگار سیاسی نویس است که سفارشی می نویسد . گاهی برای هاشمی ، گاهی برای کروبی و گاهی برای دیگران اما فاتح یک اصول گراست که افکار خاص خودش را دارد و به هیچ قیمتی اهل معامله نیست و علت نزدیکی او به مهندس موسوی همین است . در مجموع دفاع جانانه ای از ابوالفضل فاتح داشته اید سرکار خانم امیدوارم برداشت هایتان درست باشد .

    لذت بردم . ممنونم .

  1. No trackbacks yet.

برای شکسته بند پاسخی بگذارید لغو پاسخ