این ویروس خودی است !
ویروس های جنبش سبز را بشناسیم و
راههای مبارزه با آن را یاد بگیریم (۳)
—————————————————-
این ویروس خودی است . تلخ و تند است . تحمل بفرمائید .
۱. رای من کجاست ؟ این خواسته ، خاستگاه جنبش سبز است . جنبش سبز حول این سوال و این خواسته شکل گرفته است . حق ِ رای دادن ، یک حق طبیعی است و نیازی به اثبات ندارد. طبیعی بودن ِ این حق بود ، که توانست از جنبش ِ سبز ، یک جنبش فراگیر بسازد .
۲. حق ِ عام و طبیعی ِ نهفته درخواسته ی جنبش سبز ، فراتر و مقدم بر خواسته های تیمی یا گروهی است . لذا جنبش سبز یک حزب نیست و مانند حزب عمل نمی کند . یاران جنبش سبز هم اعضاء یک حزب یا یک سندیکا نیستند . اما هر گونه تحریف و یا تغییر در این خواسته ، بالطبع منجر به تقلیل و تحدید جنبش شود و بالتَبَع سبب ریزش یاران آن شود .
۳.کسانی – به زعم خویش – جنبش سبز را فرصتی می دانند که باید از آن نهایت بهره را برد . به همین منظور، در فضای برخاسته از آن ، به سادگی و به راحتی از تغییر در رژیم و محاکمه سران و هزاران خواسته ی ناممکن و – حتی نامعقول – دیگر می گویند . حال آن که این توقعات – فارغ از محتوی – نه تنها پیشروی در خواسته ی جنبش سبز نیست ، بلکه بخودی خود ، تهدیدی برای جنبش سبز به شمار می روند و خواسته ی کلان و عام ِ آن را به خواسته های «کوچک » تقلیل می دهند و وسعت گفتار و اندیشه جنبش سبز را محدود می سازند .به عبارتی دقیق تر می خواهند از یک حق طبیعی گذر کرده و به حقوق ِ اکتسابی بپردازند .
۴. کسانی – نیز – به شکلی دیگر از وسعت ِ جنبش سبز می کاهند . اینان از جنبش سبز و سوال کلان و هدف والای آن غافل می شوند و به جای شرکت در بازیِ نا متعین ِ دموکراسی ، میدان را به حریف می گذارند و در گوشه ای بازیچه می شوند . یعنی فراموش می کنند که حقوق زندانیان و عدالت قاضی و آزادی بی گناهان و … جملگی تبعات ِ آن خواسته اصلی اند .
۵. اگر بنا بر تقلیل خواسته ی اصلی یا تغییر و تحریف آن باشد ، اوضاع روشن است . هر حزب و گروه و حتی شخصی ، می تواند آن را به سبک خود و به نفع خود تفسیر نماید . یعنی به زعم خود مصادره کند ولی در اصل یاران جنبش را بکاهد و به بار آن بیافزاید و در نهایت زیر آن بار، شانه خم کند . در این چند روزِ جستجو ! نمونه ها بسیار اند : اکبرگنجی پرونده محاکمه سران و دعوای پرچم را عَلَم کرده است. مجاهدین خلق به خون خواهی کشتار ۶۷آمده اند . رضا پهلوی میراث می خواهد . محسن کدیور اسلام سیاه را به اسلام سبز دعوت می کند . معین به یاد یارانش در جبهه دموکراسی و حقوق بشر افتاده است. آرمین اعتراف نامه می نویسد ، تا دامن حزب را بیالاید . توکلی کین ِ هاشمی و سهم کابینه را می خواهد . باطبی گلایه می کند . فاطمه شمس با دایناسورها می رقصد . لاریجانی ها قهقه می زنند و می تازند و… طرفه تر ! منتظری می خواهد ولایت فقیه ش را رنگ کند و این بار سبز ! بفروشد . در این میان بیچاره موسوی! پس از بیست سال سکوت و سی سال انقلاب ،همه از او تاوان ِ بیست و سی را می خواهند .
۶. چاره چیست ؟ باید منطقی بود . خلاصه کردن جنبش سبز نه تنها به نفع کسی نیست ، بلکه هر کس در صدد این خلاصه سازی برآید ، نه تنها باری از دوش ِ جنبش برنداشته ، بلکه یاری هم از جنبش کاسته است . آن گاه که صحبت از «رایِ من » باشد ، فرقی میان این یا آن زندانی ، این یا آن شهید ، این یا آن پرچم نیست . این جا دیگر فرقی میان رای رضا پهلوی و میر حسین موسوی و من ِ عامی نیست . اندیشه ای اگر نگران کولر زندان ِ و واحدهای ِ دانشگاهی باشد ، اندیشه ی جنبش سبز نیست . دادنامه ای که از سال ۶۷ تا کنون بر زمین مانده است ، دادنامه ی جنبش سبز نیست . در این شرایط ِ سخت ، محدود رسانه های جنبش سبز را نباید به این ویروس های خودی آلوده ساخت .
حاصل چیست ؟ صدایی گم می شود و جنبشی می میرد . چنین مباد !
آی یاران ِ سبز ! باشمایم . تنهایم مگذارید . من هم رای ام گم شده است . من هم به سراغ رای ام آمده ام . من نخبه نیستم و کابینه را نمی دانم چیست . من فرق دبیر کل و مدیر کل را نمی فهمم . من نه حوزه رفته ام ، نه به دانشگاه دعوت شده ام و نه خانه خدا را دیده ام . من فرق آیت الله و دکتر و حاجی را نمی دانم . من ساده تر از این حرف هایم . کسی به من بگوید : رای من کجاست ؟