بایگانی

Archive for سپتامبر 2010

دروغ های بزرگ و بلوف های سیاه

سپتامبر 26, 2010 بیان دیدگاه

بلوف چیست ؟

بلوف غیر از دروغ است . « بلوف » جمله ای است که به قصد ِ پنهان کردن ِ واقعیتی به کار می رود ، در حالیکه دروغ جمله ای است که مستقیما ً واقعیت را انکار می کند . به عبارتی دیگر ،  دروغ اغلب جمله ای  است که محتوای آن در جهان ، واقع  نشده است   و  خبری است خلاف امر ِ واقع . اما محتوای ِ  بلوف  یک ادعا است که  با اتکا به  اطلاعات ِ درست یا مبهم  ، اظهار می شود . همان اندازه که تشخیص ِ  نادرستی یک دروغ مهم است   امکان سنجی یک بلوف نیز  اهمیت دارد .

تفاوت های ِ منطقی و فلسفی ِ   دروغ  و بلوف بیشتر از این هاست  اما  این نوشته قصد پرداختن و حتی ارزش گذاری مقدماتی آنها را ندارد و آنچه در این  یادداشت  مد نظر ِ قرار دارد  آن است که : بلوف لزو ماً  محتوا و  حتی شکل خبری ندارد  و  به قصد « پنهان کردن یک واقعیت یا فریب ِ مخاطب و یا « تغییر  ِ میدان ِ بازی» به  کار می رود  و لذا برخلاف دروغ که معمولاً  غیر اخلاقی است ، بلوف مستقیماً فاقد بار اخلاقی است و این نتایج و عوارض  آن است که می تواند غیر اخلاقی قلمداد شود .

انواع بلوف و کارکردهای آن

در یک دسته بندی ِ ساده ، بلوف ها سه گونه اند . بلوف ِ  سفید ، بلوف ِ خاکستری و  بلوف ِ سیاه .

« بلوف ِ سفید »  ، جمله ای  است که نهاد ِ آن مشخص است  و ِ گزاره ی آن ادعای ِ ممکنی دارد   و امکان سنجی آن  ساده است . مثلاً جمله ی  «  محمود می تواند یک کیلومتر را بر روی جدول کنار ِ خیابان راه برود »  نمونه ای از  یک بلوف ِ سفید است . چون  مدعی ِ  انجام کار مشخص است و مدعای بلوف هم  امکان پذیر است  . مادامی که محمود این عمل را انجام نداده باشد این تنها یک بلوف است اما اگر محمود به انجام این عمل اقدام کند ولی از عهده ی آن برنیاید آن گاه بلوف به دروغ تبدیل می شود و  پای اخلاق هم  به میان می آید  .

بسیاری از « وعده و وعیدهای » کاندیداها که  برای جلب آرای مردم و توجه افکار عمومی  ابراز می شوند ، در زبانِ این نوشته  می تواند بلوف های سفیدی تلقی شود که  بار اخلاقی مستقیمی ندارند . اما وقتی  کاندیدایی پیروز شد ، این بلوف ها ، به توقع تبدیل شده و حاملِ بار اخلاقی می شوند . مثلاً :  همه ی مردم به خاطر دارند که آقای محمود احمدی نژاد اولین باری که برای ریاست جمهوری  کاندید شد ، یکی از ادعاها و شعارهای شناخته شده ی او « آوردن پول نفت  بر سر سفره ی مردم » بود . آن روزها بسیاری از مردم به شوق این شعار که ظاهر  عدالت خواهانه و فریبنده ای دارد ، به آقای احمدی نژاد رای دادند و وقتی با گذشت  چهار سال دولتداری آقای احمدی نژاد نتوانست به مدعای خود جامه ی عمل بپوشاند ، آن ادعا و آن بلوف به مقام دروغ تنزل یافت و آثار اخلاقی آن نمایان شد و چه بسا سبب روگردانی کسانی شد که به هوای آن شعار ا را انتخاب کرده بودند .

« بلوف خاکستری » ، جمله ای است که نهاد و یا گزاره ی آن در ابهام قرار دارند . یعنی یا مدعی ِ انجام  بلوف معلوم  نیست یا مدعای بلوف ،  کمتر امکان پذیر است .   مثلا  «  اسفندیار  می تواند بر روی آب راه برود »  یک بلوف ِ خاکستری است . چون مدعی انجام کار مشخص است ، اما مدعای ِ « بر روی آب راه رفتن» اگرچه مطلقا ًمحال نیست اما چندان امکان پذیر هم به نظر نمی آید .

در «ادبیات دیپلماتیک » ، بلوف های خاکستری کاربرد فراوانی دارند . همین که یک طرفِ  این بلوف ها در ابهام قرار دارند ، امکان مانور را برای گوینده بیشتر می کند  و مخاطب هم می تواند آن را به نوعی که مطلوب می داند ، تفسیر و تحلیل کند . بلوف های خاکستری از طیف های متنوعی برخوردارست و در آداب سیاسی و روابط بین المللی  کاربردهای چند گانه ای دارند . مثلاً  ادعای « حمله ی نظامی اسرائیل به تجهیزات اتمی ایران » که هر از چند گاهی به گوش می رسد ؛ نمونه ای از یک بلوف خاکستری است  که کارکردهای متفاوتی برای متحدین  استراتژیک اسرائیل دارد . « تندروها و خشونت ورزانی»  که هویت و وجودِ خود را از  این گونه تهدیدها و حمله ها می گیرند ، از این بلوف به نفع میلیتیاریزه کردن فضا استفاده می کنند و از ثمرات آن برخوردار می شوند. گروهی از کشورها هم برای فروش تسلیحات و تجهیزات به کشورهایی که در دامنه ی این تهدید قرار دارند بهره می گیرند و گروهی هم  با استفاده از آن ، به تحریم ها و تامین  منافع اقتصادی و سیاسی رو می آوردند و دسته ای هم  از وحشت عَجَم ها به دامن صهیونیست ها  پناه می گیرند .

« بلوف سیاه » ، بلوفی است که هم  نهاد ِ جمله در ابهام به سر می برد و هم گزاره ی منتسب به نهاد ، ممکن نمی نماید . مثلا در ادعای ِ « کسی هست که می تواند  بر روی آب راه برود  »  ، هم فرد مدعی  و هم مورد ادعا شده ،  در هاله ای از « ابهام و امکان »  قرار دارند .

بلوف های سیاه  ، کارکرد سیاسی و اجتماعی  چندانی ندارند  و معمولاً  « از سرِ ناچاری » به کار می روند و یا برای  «انحراف افکار عمومی  » و یا  « تغییر میدان بازی » استفاده می شوند . به همین خاطر « مصرف کنندگان »  این گونه بلوف ها  « رسانه هایی»  هستند که مخاطب اصلی آنها افکار عمومی است . هر اندازه گوینده از جایگاه  مهمتری برخوردار باشد ،  رسانه ها هم به اشاعه و انتشار آن بیشتر علاقه مند می شوند  و با این کار نه تنها « مطالب جذاب و مفرحی » را برای خوانندگان خود تولید می کنند ، بلکه « رسالت حرفه ای»  خود را هم در  « افشای بلوف های سیاه » به سادگی انجام می دهند . رسانه های حرفه ای می دانند ،  تشخیص بلوف های سیاه کار دشواری نیست و افکار عمومی به راحتی آنها تشخیص می دهند و بدون آنکه چیزی را باور کنند  ، « از مشاهده ی  ناتوانی و عجز ، صاحب بلوف لذت می برند ».

امکان سنجی ِبلوف ها

تشخیص بلوف کار دشواری نیست . اما« امکان سنجی »  بلوف ،  اگر بدقت صورت نگیرد ، واکنشِ مناسب در برابر آن را دشوار می سازد .

در میان ِگونه های ِ بلوف ، بلوف های سفید ، سهل و ممتنع اند . یعنی در عین اینکه امکان سنجی آنان ساده است  اما خلق  و استفاده از آنان دشوار است .  به همین خاطر بلوف های سفید بلوف های کم هزینه و موثری هستند اما قلیل و منحصر بفردند . بلوف ِ « محمود وارد حریم ممنوعه ی قدرت شده است » و یا « فهرست فاسدان اقتصادی را در جیب دارم » ،  در عین  امکان سنجی ِ ساده  ، کارکرد موثری داشته اند .

بلوف های ِ سیاه ،  هم در طرح و هم در امکان سنجی ساده اند ،  اما کارکرد ِ موثری ندارند و اغلب نتیجه ی معکوس می دهند . بلوف های سیاه به راحتی طرح می شوند وحتی « فی البداهه» هم  قابل خلق اند . اما غیر از خسارت و تضییع بلوف زن ،  عایدی برای  او ندارند . معمولاً بازیکن  در شرایط ِ استیصال ،  دست به بلوف های ِ سیاه و اغلب با هزینه ی بالا می زند  و گسترش فضای رسانه ای و رسانه های آزاد ، کار را هر روز بر بلوف های سیاه دشوار تر می کند  و بی دلیل نیست که در عالم ِ سیاست ،  بلوف های ِ سیاه  به  « تیرهای ِ آخر »   تعبیر می شوند .

در این میان ، امکان سنجی ِ  بلوف های ِ خاکستری ، دشوار  است و  این گونه بلوف ها اغلب ،  از پیچیدگی خاصی برخوردارند . دقت در طرح بلوف های خاکستری و دقت در امکان سنجی آن ،  کارِ روزمره ی  سیاستمداران در منازعات ِ سیاسی است . تشخیص صحت و سقم و امکان سنجی ِ بلوف های خاکستری یکی از مهم ترین مسائل سیاست استراتژیک محسوب می شود . مثلا « اسرائیل  بزودی به تاسیات اتمی ایران حمله می کند »  نمونه ای از یک بلوف ِ خاکستری است . هزینه بالای ِ این گونه حملات ، امکان ِ آن را کم می کند  اما  با یک استراتزی غلط می توان  این هزینه ی بالا را « کم  » کرد و « امکان»  آن را بالا برد .

نتیجه گیری

اگرچه  محمودِاحمدی نژاد  ، در همان خیز اول برای انتخابات ریاست جمهوری نشان داد که بلوف زن خوبی است ،  اما « گذشت زمان » ،  ناتوانی او را در اجرای وعده های خود بیشتر کرده و « خیزش جنبش سبز »  به تمامی او را مستاصل ساخته است  تا جایی که بلوف هایش هر روز  « سیاه تر و آشکار تر »  می شوند .

اثبات این ادعا دشوار نیست . نیم نگاهی به  آخرین مصاحبه ی محمود احمدی نژاد با روزنامه ی ایران در داخل و رسانه های آمریکایی در نیویورک  ، نشان می دهد حجم بلوف های ِ سیاه  او در  عرصه ی سیاست ِ داخلی و خارجی  « به طرز معناداری»   بیشتر شده اند . این « ادبیاتِ خطرناک »  و این « عارضه ی شناخته شده »  از طرفی  نشان از استیصال ِ او به عنوان ِ  رئیس دولت  است و از طرفی دیگر نشان گر هزینه های بالای مدیریت احمدی نژادی است .

همه ی بلوف های سیاهِ ، رئیس دولت ، در هفته ی اخیر ، بیشتر از آن است که در این مجال بیاید و البته نگارنده ، هم  به  حکم وظیفه دینی و به دینِ آب و خاک  ، قصد ندارد به همه ی  آنچه محمود احمدی نژاد در این هفته  به باد داده است بپردازد و نمی تواند آبی را که او ریخته ، جمع کند و آبرویی را که او به باد داده است ، به یاد بیاورد . نیازی هم نمی بیند که تکرار کند رسانه های ایران و جهان سرشار از « متن حکم سکینه آشتیانی »  در کنار « تکذیبیه ی نماینده ی رسمی ملت ایران » اند و لازم نمی بیند در خصوص « آزادترین کشور جهان »  چیزی بنویسد که ، « ندای مظلومیت و محدودیت اسیران جنبش سبز  » به گوش جهانیان رسیده است *.

نیاز من ، تکرار بی نازی مردم ایران  در داخل و بی نیازی مردم ایران از خارج  است . نیاز من گوش شنواست . نیاز ما باور کردن  این حدیث مکرر است که  والیان ایران زمین و متولیان امور بدانند :  مادامی که  گوش هایشان بر گفته های ما بدهکار نیست و زبان طلبکاری را  ترجیح می دهند ، « حساب و کتاب مملکت  اشکال دارد »  و گواه آخر اینکه  آخرین بلوف های محمود احمدی نژاد ،  نشانه هایی از  پایان ِ  بازی دارد.  یعنی نتیجه هرچه باشد  ، این بازی بردوام نخواهد ماند .

پی نوشت :

اقرار می کنم – و به زودی اثبات می کنم! – که با تمام خشمی که از محمود احمدی نژاد دارم ،  هنگامی که خبرنگار مشهور سی ان ان ، او را به تکرار این بلوف سیاه و این دروغ قبیح واداشت و  شادکام شد  ، به شدت دَردَم آمد . آرزو می کردم که کاش محمود احمدی نژاد انگلیسی بلد بود و این دروغ زشت را به زبان زیبای پارسی ادا نمی کرد . آرزو می کردم که محمود احمدی نژاد اگر اصولی دارد و اگر اندکی به اصولش پای بند است ، اندکی از شجاعت شهیدان دفاع مقدس را وام می گرفت  و با همه ی  مخالفت ها از آنچه که آئین خویش می داند  دفاع می کرد .  آرزو می کنم که اندکی شجاعت به یاری اش بیاید تا بگوید که پیرو کدام دین و آئین است و بگوید که آئین او ست که  اجازه می دهد  همه چیز را برای همه چیز خواهان به سخره بگیرد . آرزو می کنم بگوید که برای او اسلام بهانه است و شهید رجایی وسیله است . آرزو می کنم خرده شجاعتی به سراغش بیاید و بازی ترسوها را واگذارد و بداند از فرط ناتوانی چگونه میراث هزاران ساله ی ایران را به نابودی کشانده است و چگونه استخوان های کورش را در گور می لرزاند و چگونه منشور دیرینیه ی کورش و قانون اساسی  کشور  را به نابودی کشانده است و چگونه امید هزار بنی آدم  را به باد می دهد .

یک دم نگاه کن که چه بر باد می دهی … چندین امید هزار بنی آدم است این .

نویسنده : سارا زرتشت ، منبع : جرس

کلمـــه ، روزنامه ای برای جا گذاشتن

سپتامبر 25, 2010 3 دیدگاه

دومین پیش شماره ی روزنامه ی کلمه منتشر شد . انتشار این روزنامه ی  یک صفحه ای و تک رنگ ، پیام های جالبی برای همه  به همراه دارد . برای سبزها ،  برای منتقدان ، برای کسانی که کنج عافیت نشسته اند ،  برای روزنامه نگارانی که جلای وطن کرده اند ، برای متولیان بودجه های فرهنگی – و نه متولیان فرهنگ که تولیت بر فرهنگ و مهندسی فرهنگ یک خیال خام بیشتر نیست –  برای مالکان  قدرت  ؛ برای متولیان امر و حتی برای همه چیز خواهانِ خشونت طلب !

برای سبزها : کلمه برای سبز ها یعنی بودن . بودن به بهای بی رنگی .  بودن ف ساده تر از همیشه . بودن به امید سبز شدن . سبزها کلمه را  دست به دست  می گردانند  .  سینه به سینه  نقل می کنند . خانه به خانه می برند و  گوشی به گوشی  بلوتوث می کنند و کوچه به کوچه می چسبانند . سبزها امیدوارند و خوب هم امیدوارند که  بزودی  روزنامه ی کلمه  را سبز ببیند و چهار رنگ بخوانند .

برای منتقدان : روزنامه ی کلمه برای منتقدان یعنی ، کلاهتان را بالاتر بگذارید و اگر تا دیروز از انفعال سبزها  می گفتید ، امروز باید روزنامه ی کلمه را نقد کنید . شکلش را . بی رنگی اش را . طراحی اش را و اگر دستتان هم رسید متنش را . البته روزنامه ی کلمه به هیچکدام از این انتقادها پاسخ نمی دهد . پاسخ نمی دهد چون نمی تواند . جایی برای پاسخ دادن ندارد . روزنامه ی کلمه فرصتی است تا  منتقدان  بیاندیشند ، وقتی جایی برای حرکت نیست  نیست ، کدام نقد ؟ و وقتی مجالی برای پاسخ نیست ، کدام پرسش ؟

برای عافیت طلبان : روزنامه ی کلمه برای عافیت طلبان یعنی ، «  آسوده بخوابید که ما بیداریم »  . یعنی  همان کنج عافیت بنشیند و  منتظر باشند تا شاید  روزی باد نسخه ای از روزنامه ی کلمه را به کوچه ی شما هم  برساند و  شما هم زحمت کشیده و مرحمت فرموده بخوانید . عافیت طلبان همان بهتر که منتظر بمانند تا دانش آموزی ، نسخه ای از کلمه را از لابه لای کتاب های درسی اش  بندازد توی حیاط مدرسه و آنها هم به بهانه ی تنبیه  دانش آموز ببینندش  . روزنامه ی کلمه برای عافیت طلبان ؛ یعنی لطفاً  گاه گاهی سوار تاکسی شوید ؛ شاید  نسخه ای از « کلمه » را که شهروندی  جاگذاشته  است ، بردارید و دزدکی دیدی بزنید ، تا به تمامی جا نمانید . روزنامه کلمه یعنی  جناب عافیت طلب ! مبادا  با دیدن هر برگی از کاغذ هوای شهروندی ! به سرتان بزند و بندازیدش گوشه ای از سطل زباله ! و روزنامه ی  کلمه برای عافیت طلبان یعنی شما که جنبش را تنها گذاشتید ، مواظب باشید جنبش سبز شما را جا نگذارد .

برای روزنامه نگارانی که جلای وطن کرده اند : روزنامه ی کلمه را ببیند و با صفحات تایمز مقایسه کنید . همین یکی برای شما  کافی است .

برای متولیان بودجه های فرهنگی : آنها « ها همین بهتر که « کلمه  » را ببیند و رنج برباد رفته خود را در آن بخوانند . کلمه را ببیند و خیال خام  « مهندسی فرهنگ » را به گور ببرند . کلمه را ببیند و یکان یکان پیشخوان ها ی آن را پیدا کنند و اگر زورشان رسید  همه ی پیشخوان های آن را تعطیل کنند ؛  مبادا جا را بر نسخه ای از روزنامه های مجیزه گو و ویژه نامه های چند صفحه ای و تمام رنگ تنگ کند . مبادا آئینه ی شکست  بی فرهنگی ها باشد .

برای مالکان قدرت : کلمه را در دست بگیرند و معنای اقتدار را بفهمند . قدرت مردم را ببینند و  به حقیقتِ قدرت تعظیم کنند.

برای متولیان امر : پیام اصلی کلمه با آنهاست . عظمت « کلمه » را ببینند و به کوچکی خود  بیاندیشند . آنها را همین  کافی است .

و اما همه چیز خواهان خشونت طلب : روزنامه ی کلمه برای شما پیامی جداگانه دارد . پیامی مخصوص . روزنامه ی کلمه « پیام حقارت » شما را  می رساند . آئینه ی  تمام نمای  «  ترس»  شما را سینه به سینه و برگ به برگ نقل می کند که از « دانستن » در هراسید . این یکی را نه می توانیدبا پول نفت  تصاحب کنید و  نه با  سرنیزه  بترسانید و نه میان  غوغا و جنجال گـم کنید . یک راه بیشتر ندارید . تبر  بردارید و تمام درخت های دنیا را قطع کنید .  کبریت  بکشید  و ریشه ی همه ی درخت های عالم را  آتش بزنید و بخشکانید ؛ که تا  ریشه ای مانده است و  درختی می روید  و کاغذی  هست ، روزنامه ی کلمه هم هست  .  « کلـــمه »  ریشه در خاک دارد و قوت از  نور می می جوید و قوت از آب می گیرد و راز به باد می گوید

و شما شهروند عزیز ! برای رساندن روزنامه ی کلمه کافی است آن را جا بگذارید . همین جا گذاشتن ، نشانه ای برای جا ماندن  استبداد و  رسیدن ِ  آگاهی است .

—-

پیش شماره ی دوم کلمه پیش روی شماست. به کسانی که خبر ندارند بگویید.

دریافت فایل PDF- پی دی اف – (۲۹۵ کیلو بایت)

دسته‌ها:پیام سبز

انتشار روزنامه کلمه ،یک گام به پیش

سپتامبر 23, 2010 6 دیدگاه

روزنامه کلمه منتشر  شد . خبری کوتا ه در سایت کلمه  ،  در آستانه ی ماه مهر و همراه با نسخه ی نخست آن .

جدا از تفاوت های روزنامه ی کلمه با  روزنامه های معمولی  ، نکته ی مهمی که در انتشار این روزنامه وجود دارد حرکتی است که این بار توسط جنبش سبز برای زنده ساختن قانون اساسی انجام شده است . مطابق یکی تفسیر مشهور از قانون اساسی انتشار روزنامه مجوز نمی خواهد . آنجا هم که گفته شده است تفصیل آن را قانون تعیین می کند ، یعنی تفصیل این که آیا این نشریه یا روزنامه  مخل مبانی اسلام و حقوق عمومی هست یا نه . یکی از خواسته های بنیادین جنبش سبز ، احیای قانون اساسی و ضرورت اجرای اصل های آن است و اینک سایت کلمه در این خصوص پیش قدم شده است . این قضیه را نباید دست کم گرفت . همه با هم در گرفتن این حق اساسی خود کوشا باشیم که گفته اند حق گرقتنی است نه دادنی .انتشار روزنامه ی کلمه ، در این وضعیت یعنی برای گرفتن حق نباید از کسی اجازه گرفت .

اصل 24 قانون اساسی : نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین می‌کند.

 

———————

کلمه: «مردم ایران ما» رسانه ندارند. مخالفان «مردم ایران ما» در این  خیال  خام اند که  امروز همان روزگاری است که معاویه، علی (ع) را به بی نمازی و کفر متهم نمود و  عوام الناس را برای چندی در خواب بی خبری نگه داشت.

آنها  اگر آنگونه بی پروا شده اند که با خیال آسوده در هفته دفاع مقدس یاران شهید باکری  و همت  را هتک می کنند. همسر شهید باکری را کتک می زنند و پسرش را دستگیر می کنند. روحانی دلسوزی را که به قدرت شرک آلود تسلیم نمی شود، به چوب تکفیر می رانند. منتقد دلسوزی که استبداد را هشدار می دهد به داغ تهدید و ایرانی آزادی را که مقهور قدرت نامشروعشان نمی شود به عربده ی تهمت بدنام می کنند برای این است که با هزار هزار فریب  روی  ندانستن «مردم ایران ما» حساب باز کرده اند.

«مردم ایران ما» رسانه ندارند و سهمشان از صدها میلیارد بودجه ی رسانه ای تنها  تهمت و دروغ و  شرک است.

اما اگر راهی را  ببندند «مردم ایران ما» چون جویباری روان  راه خود را از میان سنگلاخ ها خواهند یافت.

«مردم ایران ما» حق دارند بدانند. و اگر همه بدانند «سیاه» تا «سبز» از آن بهره می برند.

شمارگان ما معلوم است. ما بی شماریم. برای انتشار و توزیع آن  روی شما حساب باز کرده ایم.  کارگران در کارخانه ها، دانش آموزان در مدرسه، دانشجویان در دانشگاه ، کارمندان در اداره ، معلمان در کلاس و همسایه ها در محله ما  آن را چاپ کنند و روزنامه ی خود را توزیع کنند . کلمه روزنامه ی همه ی کسانی است که آن را دست به دست می رسانند و سینه به سینه می خوانند.

آنها باید بدانند که  اگر با همه  دنیایشان به خیال خود تلاش کنند جلوی اطلاع رسانی به مردم را بگیرند ما نیز مانند پدرانمان در دوران خفقان، سینه به سینه به هم خبر خواهیم داد تا مردم کوچه و بازار هم بدانند.  و بدانند که دوران حصر و تبعید و محدودیت برای رسیدن قاصد خبری به مقصد گذشته است.

دریافت نسخه pdf -پی دی اف- (۳۹۷ کیلو بایت)

دریافت نسخه jpeg -عکس- (۹۷۹ کیلوبایت)
نسخه کم حجم jpeg -عکس- (۳۸۱ کیلوبایت)

 

دسته‌ها:پیام سبز

در ستایش همسر شهید باکری

سپتامبر 21, 2010 9 دیدگاه

نمی دانم نامه ی همسر شهید باکری را به عزیز جعفری فرمانده سپاه  را خوانده اید یا نه . پیشنهاد می کنم آن را از دست ندهید ،بخصوص آنجایی را که  آدم را به  صحنه ای مشهور از فیلم پدر خوانده  – عظیم ترین فیلم تاریخ سینما –  می برد وعظمت و هیبت گفتار آل پاچینو را به یاد می آورد که به شعورم توهین نکنید :

  • لطفا به من نگویید چند موشک ساخته اید و یا چند هواپیما به هوا فرستاده اید، از رشد اقتصادی و مادی هم نگویید. چون احساس می کنم به شعورم توهین می شود. می دانید که هم می فهمیم، و هم می دانیم. فقط پاسخ این سوال مرا بدهید که در این کشور که امثال شما آن را اداره می کنند، جایگاه کرامت انسان کجاست؟

و  شاید از آن هم مهم تر ،  آن جایی که با ذکر یک  خاطره ،  رفتار شهید باکری و جعفری را مقایسه کرده است و  از آزادی زنان در ازدواج با زیباترین ادبیات دفاع می کند که « درتفویض ولایتش به وظیفه ام عمل کرده ام »، تااز ناموس شهدا دفاع کنم . باور کنید به یاد خسرو شیرین  نظامی و نوشته ی دوزن از  شهید راه آزادی ، سعیدی سیرجانی افتادم  :

  • به یاد دارم که روزی همسرتان به من گفتند که بدون اجازه شما کاری نمی کنند و فقط از شما اجازه دارند که تا نانوایی بروند. این قضیه را برای حمید تعریف کردم و به او گفتم که از امروز من هم فقط با اجازه تو بیرون می روم و وظایف بیرون از خانه به عهده توست. او قبول کرد و به شوخی گفت که من نسبت به تو ولایت دارم و باید از من اطاعت کنی! اما چون دیر به دیر به خانه می آمد، فقط یک بار توانست خرید خانه را انجام دهد و دفعه بعد که پس از ۱۵روز آن هم شبانه به خانه آمد با خجالت گفت: ” فاطمه! می توانم ولایتم را از شما بردارم؟ شما کارهای خانه و بیرون از خانه را انجام دهید!” … جناب سردار جعفری شما که اینگونه به حریم زنان معتقد هستید، نمی دانم وقتی آقای ذوالنور) ! (به خود اجازه دادند در جمع مردان، برای هدایت فکری آنها روایت های دروغ از زندگی خصوصی من و همسر آقا مهدی بیان کنند، چه حالی داشتید؟ من که گناهی نکردم چون طبق وصیت حمید و تفویض ولایتش به وظیفه ام عمل کرده ام. اما شما چه؟ آیا در دفاع از ناموس شهدا کوتاهی نکرده اید؟!!! نمی دانم! شاید اعتراض کرده باشید، اما صدای اعتراضتان به گوش کسی نرسیده! در صورتی که فرمایشات آقای ذوالنور نقل و نبات همه مجالس شده بود….

از خودم می پرسم ، آیا  عزیز جعفری  توان و جرات ایستادن رو در روی همسر یکی از  ماندگارترین  شهیدان  این دیار و سرداران دفاع مقدس را  دارد ؟ آیا مردش هست که با همه ی سوغاتی هایش ! با همسر این شهید  حداقل در باره ی جنگ و دفاع  مناظره کند ؟ براستی برای ملت ایران تمام وجود  عزیز جعفری و یارانش به اندازه ی خاطره های  همسر شهید باکری ارزش دارند ؟ بعید می دانم .

از طرفی دیگر ، این رفتار همسر شهید باکری ، برای من نشانی از کنشگری است . کنشگری در جنبش سبز . همانی که خیلی ازمردها فراموشش کرده اند و این روزها  بیشتر زحمت و بارش  بر دوش زنانی چون شیرین و  شیوا  و زهرا  و ژیلا و و مسیح و  فاطمه است .

.

فاطمه چهل امیرانی را ستایش می کنم نه تنها  به خاطر آن که همسر سردار سرداران شهید حمید باکری بوده  است  ، بلکه به خاطر آن که یک کنش گر سبز است و جای خالی بسیاری از مردها را پر کرده است و در مقابل بسیاری از  دوپاهای  ریش دار اما بی ریشه ایستاده است . پس ستایشش می کنم بسان یک زن !

.

.

.


منبع: خودنویس ، نویسنده :  سارا زرتشت

دسته‌ها:پیام سبز

این متن را از دست ندهید !

سپتامبر 18, 2010 4 دیدگاه

یادآوری : اگر به هر دلیل آینده ی مملکت برایتان اهمیت دارد ، پیشنهاد می کنم و اکیداً پیشنهاد می کنم که این متن را از دست ندهید . این متن کمتر از یک ماه قبل و هم زمان با عمومی شدن سخنان سردار مشفق در سایت کلمه مدتها می درخشید  و در اکثر قریب به اتفاق سایت های سبز مانند جرس ، امروز ، ندای سبز آزادی و … باز نشر شد .  هم اکنون که مدرک جدیدی در خصوص سخنرانی سردار مشفق آشکار شده است و  شورایعالی امنیت ملی هم  با سکوت خود تلویحا آن را تائید کرده و حتی انتشار آن هم زمان با جلسات مجلس خبرگان ،  به  عملی شدن  تهدید برادر حسین شریعتمداری مدیر مسئول توطئه پرداز و فتنه جوی کیهان  منتسب شده است  ، بازخوانی این متن تاریخی بر همه ی ما واجب است و انتشار و اطلاع رسانی آن از نان شب واجب تر . .. در کنار این متن  ، طرح فوق العاده ی ایمان نبوی شاهکار است که حتما در تاریخ ایران خواهد ماند . این طرح روج و چکیده ی است نوشته است . با اجازی ایمان نبوی آن را هم در کنار  متن منتشر می کنیم .

کلمه-داریوش محمدی: از روزی که قصه ی انتخابات دهم به پایان رسید و داستان اعتراض به نتیجه ی انتخابات آغاز شد و بر خواسته ی مردم جنبش سبز برخاست ؛ تا همین چند روز پیش ، نمی شد نامی از « محسن امین زاده، مصطفی تاج زاده، عبداله رمضان زاده، فیض الله عرب سرخی، محسن صفایی فراهانی، محسن میردامادی و بهـزاد نبـوی » شنید ، الا به اذن حاکمیت و یا به حکم محکومیت . بماند که گاهی هم به عیادت بیمارستان و یا ملاقات پس از زندان ، می شد تصویری از مهرورزی دولت کریمه و شیوه ی حقیقت یابی شحنه و داروغه در سیمای آنان دید ، تا به هوای آن که به زندان رفته بود ، نشانی یافت از آنچه بر آنان رفته بود . تا همین چند روز پیش ، که متن « شکوائیه ی هفت اصلاح طلب مشهور » ، در رسانه ها منتشر شد ، « گروهی شاکر » بودند که آنان را کنار زده اند و « دسته ای شاکی » که چرا کنار نشسته اند و هر دو غافل از اینکه «اصلاح طلبی » حکایتِ همین شکر و شکایت هاست..

باری ؛ قبل از ورود به محتوا و بدور از تصدیق و یا تکذیت مدعا ، باید اذعان داشت که آشکار شدن شکوائیه ی قضایی  هفت  نامی و باقی ، نشانی آشکار از یک «رفتار سیاسی اصلاح طلبانه» است و ایضا نشانه ای روشن از ایمان این هفت تن ، به آئین اصلاحات . هم چنین فارغ از محتوا ، باید اقرار کرد که خواست تاریخی این رفتاراصلاح طلبانه ، بر تاریخِ مطلوب « آئین همه چیز خواه» تاثیر خواهد گذاشت و لاجرم ، روزی آه از «نهاد تاریخ » برخو اهد خواست .

به زعم نگارنده ،‌ «مدعای اصلی شکوائیه ی هفت نفره ، بروز یک گفتمان  همه چیز خواه (توتالیتر) است». این گفتمان انحرافی است و در یک غفلت تاریخی توانسته است بر گفتمان اصلی نظام غلبه کند و به گفتمان مسلط و مشهور  این روزها تبدیل شود . این گفتمان، بنا به ماهیت خود، هیچ گفتمان دیگری را بر نمی تابد و گفتمان انقلاب و جمهوری اسلامی را یک تهدید بالقوه می داند و بالفعل درصدد انحراف، تقلیل و نابودی آن است.

اما؛ برای پرداختن به جزئیات و مدعیات این شکوائیه ، لازم است ابتدا «ماجرا» را مرور کنیم. برای هم زبانی و همراهی ناگزیریم به «بنیان های سیاسی و سوابق تاریخی» گریزی زده و آن گاه به «اصل ماجرا» برگردیم و با زبانِ مشترک ، گزیده هایی از محتوا با نمونه هایی از واقعیت مقایسه شده تا به یاری آن حقیقت تقویت شود؛ اگر چه این تقویت نه به نیت انکار است و نه به ضرورت اثبات . نگارنده در پایان ، آنچه را که به زعم خود می یابد و لازم می داند ، می آورد .

ماجرا چیست ؟

اوسط تیرماه هشتاد و نه ، در دیدار میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی ، از انتشار یک فایل صوتی سخن رفت که «در سی سال گذشته بی سابقه بوده و متضمن مطالب سراسر دروغ و توهین و توهم است». این فایل صوتی با عنوان « سخنرانی سردار مشفق » در فضای مجازی انتشار یافته و به تدریج ، متن آن توسط سایت ها و وبلاگ های مختلف به تار جهان گستر آویخت و گزیده های مختلفی از آن ، در روزنامه ها و سایت های رسمی و نیمه رسمی منتشر شد .

این دیدار و شباهت ادبیات سخنران با گفتمان حاکم بر  «ستاد کودتا» به اهمیت آن افزود و به تدریج ، کنجکاوی و گمانه زنی در خصوص هویت واقعی سخنران و مکان و زمان سخنرانی رواج یافت و میان این هیاهو، مدعیات و محتویات سخنران تا حدی به حاشیه رفت . البته این حاشیه نشینی قبل از هر چیز ، ناشی از ناسازگاری محتویات و نامعقول بودن مدعیات سخنران بود . به بیانی دیگر ، وقتی سخنران خواهان تجدید نظر در مجموعه ی عظیمی از باورهای فردی و تاریخی مخاطب است ، مخاطب بالذات از این تجدید نظر وسیع در مجموعه ی باورها ، بیزار است و به همین علت از پرداختن به اصل آن گریزان می شود .

در این سخنرانی ، سخنران به زعم خود ، پرده از چهره ی بسیاری از اشخاص مشهور و سیاسیون با سابقه بر می دارد ، تا چهره ی واقعی آنان را نشان دهد و سهم هر کدام را در خیانت به نظام عیان سازد . هیچ فرد و نهادی در این سخنرانی در حاشیه نمی ماند ، مگر آگاهانه . این سخنرانی ، نمایش کم نظیری است از پرده دری درباره ی خصوصی ترین موضوعات شخصی تا پرده برداری از کلی ترین مواضع نهادهای اصلی و جریان های سیاسی .

سخنران جمله های بسیاری را به شخصیت های شناخته شده ی سیاسی و مقامات بلند پایه ی نظام نسبت می دهد « تا آنها را نافد سازد » . گاه بازجویی است که اعترافات زندانیان را بی محابا نقل می کند و زمانی در مقام مشاور و مطلع ، از مکنونات قلبی شخصیت ها و نیات درونی آنها خبر می دهد و گاهی در جایگاه تحلیل گر ، مواضع اصلی احزاب و فعالان سیاسی را گزارش می کند . این « مدعیات » در کنار گزاره های بدیهی و سخنان مشهور و شایعات معروف ، آن چنان ساده و معمولی توسط سخنران بیان می شوند که تناقضات احتمالی و پشتوانه های استدلالی لازم در این هم نشینی گم می شود و حجم مدعیات آن چنان زیاد است که هوش شنونده مسحور اطلاعات سخنران می شود و خود را از تشخیص سره و ناسره فارغ می بیند . این فراغت در یک فضای جمعی امنیتی ، عقل را به استراحت می خواند تا عقلانیت در حضور یک سخنران غیب دان ، غایب شود . سخنران، برای آن که آخرین تردیدها را بزداید ، به اظهار مکرر این مطالب در « مجالس مهم» دیگر تاکید می کند و البته مهارت او در ادای مطلب و حضور ذهن او در گذر از زمان و مکان ، این « تکرار و تاکید » را آشکار می سازد .

« تاریخی» که در این سخنرانی روایت می شود ، آن چنان متفاوت است که می تواند گفتمان متفاوتی را از جمهوری اسلامی و شخصیت های آن ارائه دهد . نقل قول هایی که از افراد می آید می تواند برهان قاطعی بر خیانت آنان باشد و توطئه هایی که در این سخنرانی به میان می آیند ، می تواند دلیل محکمی برای برخورد با عاملان آن باشد و توجیه مناسبی برای حذف حاملان آن شود . به همت مدعیات این سخنرانی ، می توان سرداران اصلی دفاع مقدس را از نو شناخت و به خیانت کم کاری فرماندهان قبلی پی برد و به صداقت و توان بنیان گذاران نظام شک داشت و انحراف بزرگی را در تاریخ بیست و چند ساله ی نظام ثابت کرد . آنچه در این سخنرانی آمده است ، حجم وسیع و غریبی از جمله های خبری است که هر کدام به نوبه ی خود می تواند محل مناقشه و مجادله باشد و مدعی را به محاکمه بخواند . اغلب گزاره های آمده در این سخنرانی ، اگرچه بی سابقه نیستند اما هم نشینی این حجم از اخبار نامعمول و اسرار مگو در کنار هم ، اگر بی سابقه نباشد ، بسیار کم سابقه است …

و …سرانجام ، تهمت های آمده در این سخنرانی و رفتارهای شکل گرفته حول مدعیات آن ، تعدادی از شخصیت های سیاسی را شاکی کرد تا کمتر از دوماه از انتشار سراسری آن ، هفت چهره ی مشهور اصلاح طلب شکوائیه ای را به قوه ی قضائیه تحویل دهند و از آنچه در این سخنرانی و بر مبنای آن بر آنان و مردم و کشور رفته است به داد خواهی برخیزند .

گفتمان همه چیز خواه ( معرفی اجزای فلسفی ، سیاسی ، اجتماعی و تاریخی )

انسان ، اگر چه موجود عاقلی است ، اما بالذات عقل گریز است و البته این عقل گریزی به معنی عقل ستیزی نیست ، بلکه به معنای انتخاب میان تعقل و بی عقلی است . معلوم است که بی عقلی و فکر نکردن ، آسان تر از تفکر و تعقل است و از باب همین آسانی است که انسان تا حد ممکن از قوه ی عاقله ی خود کمتر استفاده می کند . یعنی بی عقلی ، « مطبوع » تر از تعقل است . از طرفی دیگر ، مسئله هر چه ساده تر باشد ، راه حل آسان تری دارد . اگر حل یک معادله ی دو مجهولی ساده تر از یک معادله ی صد مجهولی است ، به این خاطر است که هر چه مسئله پیچیده تر باشد و مجهولات بیشتری داشته باشد ، اغلب از راه حل پیچیده تری برخوردار است و هر چه تعداد مجهولات کمتر شود ، راه حل ساده تر می شود و حل آن آسان تر است و بالطبع به تفکر و تعقل کمتری نیاز دارد و حتماً مطبوع تر خواهد بود .

این « مطبوع بودن » ، گاهی انسان را آن چنان وسوسه می کند ، که ترجیح می دهد مجهولات را به هر نحو کمتر کند و از پیچیدگی ماجرا بکاهد ، تا راه حل های ساده ای را برای مسائل پیچیده ارائه دهد . این وسوسه ، اگر مهار نشود ، سرکشی می کند و جواب های خود خواسته ای را در تعدادی از مجهولات می نهد تا راه حل ساده و البته « درست و مطبوعی » را برای مسائل پیچیده ارائه دهد . غافل از آن که ، مجهولاتی که کم می شوند و و داده های خود خواسته در آنها قرار می گیرند ، در اصل مقدار حقیقی آنها گم می شود و آنچه به دست می آید ، اگر چه « درست بدست آمده »، اما « نادرست » است . یعنی « کم کردن مجهولات همان و گم شدن حقیقت همان ».

این « وسوسه ی مطبوع » ؛ اگر در کنج ذهن و زندگی فرد بنشیند و به ساده کردن مسائل شخصی ختم شود ؛ عقل را کمتر زحمت می دهد ، تا جایی که فرد به « کم عقلی » و «بی عقلی» وصف می شود . یعنی « تعطیل کردن عقل همان و دیوانگی همان» . گاهی در سایه ی قدرت ، این وسوسه ی به ظاهر ساده و معمولی ، آن چنان سرکش می شود که هر لحظه داده های خود خواسته و مطبوع اش را در مسائل اعمال می کند و با این الگو ، به سراغ همه ی مسائل و مشکلات ، خرد و درشت می رود و برای آنها راه حل های ساده ارائه می دهد . این وسوسه ی سرکش ؛ اگر آرام نگیرد و دولت بیابد و قدرت بگیرد ، داعی نجات بشریت و رهبری جهان می شود تا راه حل های خود را بر همه آزمایش و تحمیل کند . راه حل هایی که مدیون جواب های خود خواسته و مطبوع صاحب قدرت اند و انسان هایی که آن را می پذیرند باید طبع خود را با آنچه مطبوع دولت است ، یکی کنند . یعنی « ساده شدن راه حل همان و یکی شدن طبع و خواسته ی آدمیان همان ».

در عرصه ی سیاست ، دولت یگانه نهادی است که از قدرت مشروع برخوردار است و در اعمال قدرت مشروعیت دارد . اگر این صاحب قدرت ، به همین « وسوسه ی مطبوع » گرفتار شود و هوس کند هر آنچه جواب خود خواسته دارد ، رواج دهد و فراگیر کند ، بالطبع دولتی خواهد شد تمامیت خواه و و اقتدار طلب . این « دولت ِ همه چیز خواه » ، همه چیزش باید به هم بیاید و لذا می کوشد همه چیز را حول آرمان های خود از نو تعریف کند و بنا نهد . مهم نیست که این آرمان ها ، آرمان های یک بلشویک روسی باشد یا خواسته های یک نازی آلمانی و یا یک فاشیست ایتالیایی . مهم این است که همه عضوی از خانواده ی « تمامیت خواهی » اند و به اندازه ی کافی از « شباهت های خانوادگی » برخوردارند . این « شباهت های خانوادگی » کمک می کند تا « ورای مکان و زمان و آرمان » ، چهره و اندام و قد و قامت همه ی آنها را در یک « آئینه » نشان داد ؛ « گفتمان  همه چیز خواه» .

در « گفتمان همه چیز خواه» ، لازم است باورها تغییر کنند و انسان ها شبیه هم شوند تا طبع و خواسته و باور با هم سازگار بیافتد و بتواند با طبع عالی حکومت هم نشین شوند . برای تغییر در شبکه ی باورها ، خاطره ها باید پاک شوند تا گذشته فراموش شود مثلاً « نخست وزیر محبوب امام به آرمان های امام وفادار نبوده است » . شخصیت ها باید با « شاخص» های جدید و از نو شناخته شوند . یعنی :«سید حسن خمینی نیست، مصطفوی است ». مفاهیم باید از نو تعریف شوند ، پس «جمهوری اسلامی همان حکومت اسلامی است » . تاریخ باید تغییر کند و « کتاب های تاریخ باید از نو نوشته شوند». علوم باید با جواب ها کنار بیایند و گرنه ابزار گمراهی اند و « ناچار به انقلاب فرهنگی و تجدید نظر در مبانی آنها باید روی آورد». جراحی های اقتصادی و حل مسائل سیاسی اگر دشوار شد، باید منحل شوند یعنی«سیاست باید سیاست زدایی شده» و «پیچیده ترین مفاهیم اقتصادی را ساده ترین راه حل ها بیان کرد». گاهی سخت است حکومت قانونی رفتار کند، ساده تر آن است که قانون همان باشد که دولت اجرا می کند. این گونه نه نظارتی لازم است و نه تخلفی ممکن که «دولت قانون گراترین دولت خواهد بود» و دیگر «قانونی را که دولت اجرا نمی کند ، قانون نیست». اطلاعاتی که دولت می دهد همان حقیقت است و «وزارت اطلاعات همان وزارت حقیقت». هر آنچه حکومت انجام می دهد، خواسته ی ملت است که حکومتی کردن مردم ، ساده تر از مردمی کردن حکومت است و در نهایت « دولت خود را با ملت یکی می داند » . بهترین حکومت ، حکومتی است که با جامعه یکی باشد .اگر حکومت مجسمه ی قانون و آئینه ی حقیقت و جانان ملت باشد ، آن گاه درد و درمان و وصل و هجران یکی می شود و چه سعادتی والاتر از این …

نظم جدیدی لازم است. به یاری این نظم ، همه چیز ساده تر می تر می شود . نظمی اجتماعی ـ سیاسی که در آن بتوان همه چیز را به آسانی اداره کرد . « عدالت اجتماعی » ؛حکومت را اندامی باید . مهم نیست که این اندام به نظمی ضد انسانی و غیر طبیعی محتاج است ، مهم این است که انسان ها در این نظام واکنش معین و مشخصی داشته باشند تا یکی شوند و یک گونه بخواهند و یک گونه اداره شوند و چه عدالتی بالاتر از این یکی شدن! این گونه ، اداره کردن ساده می شود و عقلانیت کمتری لازم است و فراگیری ممکن می شود و سرانجام به همان معادله ی اساسی می رسیم ؛ « فراگیری همان و دیوانگی همان ».

در دانش سیاست ، «همه چیز خواه » یکی از معادل هایی است که برای واژه ی توتالیتاریسم به کار می رود . این واژه در زبان فارسی معادل های دیگری هم چون تمامیت خواهی و اقتدارطلبی دارد . در دانشنامه ی سیاسی ، « دولت توتالیتر » این گونه تعریف شده است :

« توتالیتر به عنوان صفت برای رژیم هایی به کار می رود که دارای این مشخصات باشند: نظارت دولت بر تمام جنبه های فعالیت اقتصادی و اجتماعی، انحصار قدرت سیاسی در دست یک حزب حاکم و حذف هر گونه نظارت آزادانه جامعه ، دست یازی به ترور برای سرکوبی هر گونه مخالفت و تلاش برای شکل دادن به جامعه براساس ایدئولوژی حزبی . ( آشوری، ۱۳۸۲: ص ۲۴۰ )

جامعه شناسی سیاسی ، هم مبین همین ماهیت دولت های توتالیتر و شیوه ی برخورد و نسبت آنها با جامعه است :

« دولت توتالیتر که خود بر خواسته از شرایط جامعه توده ای و تنهایی فردی است با از بین بردن مبانی جامعه مدنی و سنن سیاسی و حقوق جامعه و تبدیل طبقات به توده شرایط جامعه توده ای را اساسا تشدید می کند.توتالیتاریسم از طریق ایدئولوژی به دو شیوه جامعه مدنی را در هم می شکند و شرایط جامعه توده ای را اساسا تشدید می کند : یکی از طریق ویران کردن روابط میان انسانها و دیگری از طریق ویران کردن روابط ادراکی انسانها با واقعیت(بشیریه، ۱۳۸۸: ص۳۳۶ )

تاریخ سیاسی قرن بیستم ، راوی گونه هایی از حکومت هایی است که در عمل و نظر به « گفتمان فراگیری » کوشیده اند . گفتمانی که ، تاریخ آن را بسیار دهشتناک تر و مستبد تر از دیکتاتوری های فردی گزارش می کند . نمو نه ی بلشویکی این گفتمان در رفتار و کردار استالین در شوروی سابق ، « آشکارتر » از همه است . خواندن نمونه هایی از آئین استالینیسم و کردار استالین و حاکمان شوروی سابق ، آگاهی بخش و هشدار دهنده است :

اتحاد جماهیر شوروی سابق برنامه‌های سانسور دولتی را به صورت وسیعی اجرا می‌کرد. مرکز اصلی فرماندهی حفاظت از اسرار نظامی و دولتی با نام Glavilt مرکز اصلی سانسور دولتی در شوروی سابق بود Glavilt حتی بر برچسب‌های مشروب و ودکا نظارت داشت پرسنل این مرکز سانسور درهمه دفاتر روزنامه‌ها و انتشارات اتحاد جماهیر شوروری حاضر می‌شدند و ۷۰۰۰ سانسور چی وظیفه نظارت بر اطلاعات قبل از چاپشان را برعهده داشتند. هیچ رسانه جمعی نتوانست از زیردست کنترل‌های Glavilt رهایی یابد همه شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی موظف بودن تعدادی از پرسنل Glavlit را در شورای سردبیری خود استخدام کنند.

تصفیه کبیر نامی است که به تصفیهٔ حزب کمونیست شوروی و سرکوب سیاسی و دستگیری‌های وسیع در اتحاد شوروی در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ میلادی اطلاق می‌شود. ضمن تصفیه تلاش‌های بسیاری برای عوض کردن تاریخ در کتاب‌های درسی شوروی و منابع تبلیغی بود. بسیاری از قربانیان اعدامی از کتاب‌ها و عکس‌ها بیرون گذاشته می‌شدند که گویی هرگز وجود نداشته‌اند. نهایتا تاریخ انقلاب جوری روایت می‌شد که گویی تنها دو شخصیت داشته‌است… لنین و استالین. این دوره معمولاً با حضور سراسری پلیس, مظنونیت همگانی به «خرابکاران» , محاکمه‌های نمایشی و زندان‌ها و اعدام‌های مخالفان تصویر می‌شود… دوره اصلی تصفیه پس از قتل سرگئی کیروف، رهبر محبوب حزب درلنینگراد آغاز شد. کیروف بسیار نزدیک به استالین بود و قتل او حزب بلشویک را تکان داد. استالین، که می‌گویند می‌ترسید خود او قربانی بعدی باشد، شروع به محکم کردن امنیت کرد و مخالفان خود را به «جاسوسی» و «ضدانقلابی» متهم کرد…در اواخر تصفیه. دفتر سیاسی نیکولای یژوف، رئیس وقت ان.ک.و.د را برکنار و بعدها اعدام کرد. هیچ کس به اندازه زینوویف در قدرت یافتن استالین موثر نبود، ولی هنگامی که تصمیم به برکناری او گرفت ( و چند سال بعد دستور اعدامش را صادر کرد) گذشته‌ها را به کلی از یاد برد. وی که خود شاهد گفت‌وگوی استالین و زینوویف در یکی از جلسات حزبی بوده می‌نویسد وقتی زینوویف خدمات گذشته خود را به استالین یادآوری کرده و پرسید« آیا رفیق استالین معنی وفا و حق شناسی را می داند؟» استالین با لحن گزنده‌ای پاسخ داد «بله خوب می دانم… این یک نوع بیماری است که معمولا سگ ها به آن مبتلا می‌شوند» ( در پی نوشت نمونه های تاریخی دیگری از آئین استالینیسم آمده است)

اصل ماجرا چیست؟

و اکنون می شود دانست آنچه سخنران گفته است با آنچه بر کشور رفته است و آنچه در شکوائیه ی اصلاح طلبان آمده است ، پر بی ربط نیست .

اگر مدعیات سخنران ، جواب های خود خواسته نباشند و مطابق با مستندات ارائه شده باشند ، می توان به سادگی به بسیاری از معماها جواب داد و ریشه بسیاری از مشکلات و مسائل کشور را یافت . و می شود این گونه ماجرا را مرور کرد :

در دو سال اخیر ، کانون های متفاوت توطئه ، اعم از هفت حزب اصلاح طلب جبهه ی مشارکت و سازمان مجاهدین و مجمع روحانیون و  بنیاد باران به ریاست سید محمد خاتمی و با عضویت و همراهی ۱۲۰۰ نفر از اساتید و وزرا و شخصیت های سیاسی ،  جمعیت توحید و تعاون به محوریت میر حسین و با همراهی فرزندان شهید بهشتی و گروهی از اساتید دانشگاه ، جلسات صبحانه به مدیریت مهدی هاشمی ، مجمع تشخیص مصلحت نظام به ریاست هاشمی رفسنجانی ، سید حسن خمینی و بیت امام و ۷ گروه جاسوسی و اطلاعاتی آمریکا به سرپرستی رایس و در یک «اتحاد استراتژیک ِ واضح» در حال جنگ با نظام هستند و البته مستندات کامل برای آن موجود است. بر خلاف تاریخ رایج، این دشمنان از همان روزهای پیروزی انقلاب با اقداماتی مانند تسخیر لانه ی جاسوسی درصدد ضربه زدن به اسلام بوده و از هر فرصت و موقعیتی چون فرماندهی جنگ تحمیلی، ریاست جمهوری، نخست وزیری، ریاست مجلس و تمام پست و ارکان نظام استفاده کرده اند تا در مقابل نظام بایستند و آن را به شکست ونابودی بکشانند.

این شخصیت های حقیقی و حقوقی ، هیچ کدام همانی نیستند که قبل دانسته ایم. لازم است خاطرات خود را از آنان فراموش کرده و به کمک این حقایق جدید آنها را بشناسیم. اگر نبود چند شخصیت محدود چون سردار مشفق و محمود احمدی نژاد و سردار جعفری ، تا در کنار مقام رهبری و امام قرار بگیرند، آنها هر لحظه می توانستند نظام را به نابودی بکشانند. هر آنچه در این دو سال ، در برخورد و مواجهه با این افراد اعم از زندان و کشتار و توهین و تنبیه انجام شده است ، به سبب وجود این اطلاعات حقیقی است. انتخابات، یک جنگ تمام عیار نرم علیه این دشمنان و توطئه ی آنان بود. سردار مشفق و دوستان ، با تسلط کامل بر این «جریان فتنه» از این میدان جنگ نظام را به سلامت عبور دادند. مثلاً اس ام اس ها در شب انتخابات قطع کردند ،چون آلت جنگ نرم دشمن بود و ممکن بود به کمک کدهای ۱ و ۲ ، دشمن بتواند پیروز شود. سه اتاق جنگی آنها به فرماندهی مهدی هاشمی ، متلاشی شد ، که اگر این چنین نبود ممکن بود دشمن بتواند ، به « هدف خود » دست یابد . خلاصه این که ، این دشمنان علیرغم توطئه ها بسیار و کانون های فتنه ی متعدد و ستاد های جنگی و تجهیزات وارده شده توسط آنان نتوانستند در این میدان جنگ پیرو شوند . آنان را قلع و قمع کردیم و جنگ را بردیم .

همه ی ماجرا به همین سادگی است . دشمن توطئه کرد . ما شناختیم . مبارزه کردیم . پیروز شدیم و چشم فتنه را در آوردیم . هیچ گونه تحلیلی هم لازم نیست . این اطلاعات درستند چون من می گویم و من یک مقام امنیتی هستم و مقام های امنیتی به اصل ماجرا دسترسی دارند و اصل ماجرا هم همانی است که ما به آن دسترسی دارم . هر چه غیر از این دروغ است .

اما؛ اگر مدعیات سخنران ، جواب های خود خواسته باشند و مستندات و مدارکی در خصوص آنچه می گوید وجود نداشته باشد می توان این گونه ماجرا را بازخوانی کرد:

یک جریان تمامیت خواه ، بر کشور حاکم است که بازوی اجرایی یک گفتمان همه چیز خواهی است . بازسازی تاریخ از اجزای این گفتمان است ، پس خاطره ها باید فراموش شوند و تاریخ جدیدی باید نوشت . در این تاریخ جدید وقایع باید مطبوع و مطلوب این جریان روایت شود ، مثلاً تسخیر سفارت آمریکا توسط موسوی خوئینی ها و با برنامه ریزی آمریکایی ها صورت گرفت ، تا آمریکا به ایران حمله کند و واقعه ی طبس رخ دهد . یعنی عملیات طبس ، معلول تسخیر سفارت نیست بلکه انگیزه ی اصلی آن است . پرونده ی ترور شهید بهشتی باید باز شود تا عاملان آن یعنی میر حسین موسوی و بهزاد نبوی و موسوی خوئینی ها در تاریخ ثبت شود .

شخصیت ها باید از نو تعریف شوند. مثلاً هاشمی رفسنجانی و مجمع تشخیص مصلحت نظام ، نه از ارکان نظام اند که کانون هایی برای فتنه علیه نظام محسوب می شوند . وجود مجمع تشخیص مصلحت نظام برای کاهش اختیارات رهبری و توطئه علیه بسیج است . میر حسین موسوی و محسن رضایی ، فرماندهان جنگ نبودند ، اسناد نشان می دهند که آنها به جنگ خیانت کردند و امکانات کشور را در اختیار سپاه قرار نمی دادند و گرنه سپاه با فرماندهی واقعی آن ! تا قلب بغداد پیش می رفت . سید محمد خاتمی ، هشت سال عامل بنیاد سوروس در ایران بود و نه رئیس جمهور . سید حسن خمینی ، مصطفوی است نه خمینی .آیت الله صانعی ، که مرجع تقلید نیست .

مفاهیم باید از نو تعریف شوند. مثلاً « جمهوری اسلامی با حکومت اسلامی فرقی نمی‎کند، اما بعضی می‎گویند که ما از جمهوری اسلامی گذر کردیم و باید به سمت حکومت اسلامی پیش برویم. من می‎گویم این دوستان در اشتباه هستند. حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی، نظام اسلامی و دموکراسی اسلامی، اسامی مختلفی هستند برای یک پدیده، لذا ما از آغاز انقلاب اسلامی برای برپایی حکومت اسلامی شروع به فعالیت کردیم » .

اطلاعاتی که دولت می دهد همان حقیقت است و وزارت اطلاعات همان وزارت حقیقت. به تعبیر دقیق سردار مشفق « باور بکنید من به عنوان کسی که از نزدیک دارم این دو حوزه را دنبال می کنم. با گوشت و پوست با اینها ارتباط دارم. می دانید که درهمه جا کشور من می روم حرف می زنم. اصل کار توی دست ما بوده است. خوب می دانم . بدون واسطه شما دارید این حرف ها را می شنوید. کسی نیستم که شنیده باشد و به شما منتقل کند. این محصول کار خودمان است که دارم به شما ارائه می دهم. من به عنوان یک مسئول امنیتی که کامل داریم اینها را رصد می کنیم می گویم … »

عقلانیت کمتری لازم است تا اداره کردن ساده شود. به قول مشفق «خدمت شما عرض کردم که من تحلیل نمی کنم فقط می خواهم کد بدهم خدمت شما و فقط می خواهم مستندات در اختیار شما بگذارم تا بروید استفاده کنید از آنها. اصلا نیاز به تحلیل ندارد. برادارن این اطلاعاتی که خدمت شما ارائه می دهم بی جهت نیست »

اکنون که تاریخ بازنویسی شد و مفاهیم تعریف شدند و خاطره ها فراموش شدند و شخصیت ها را از نو شناختیم و حقیقت اطلاعات در اختیار قرار گرفت ، باورها تغییر می کند. اما ، این کافی نیست . گفتمان همه چیز خواه٫ توطئه می خواهد و دشمن می طلبد و به جنگ احتیاج دارد. ای کاش صدای گلوله ای شنیده شود؛ این آرزوی گفتمان همه چیز خواه است. سردار مشفق و یاران ، جنگ نرم را پیشنهاد می دهند و کانون های توطئه را نشان می دهند و دشمنان هم که کم نیستند. مشفق این گونه پیشنهاد می دهد « در جبهه نرم با ما درگیر شده اند برادران. این صحنه ، صحنه ی پیچیده ای است که دشمن برایمان درست کرده. توی خانه های ما و در دل های ما نفوذ کرده. دیگر خاکریز جبهه های جنوب و غرب نیست. خاکریز در خانه ها و دل های ما زده است. امروز بصیرت و آگاهی بسیار نیاز جامعه ماست » . پس :« باور کنید، اطاعت کنید و جنگ کنید » .

و… متاسفانه گفتمان همه چیز خواه  بیشتر از این ها می طلبد. تصفیه ی کبیر . تکرار نام همان هفت اصلاح طلب مشهور که این شکوائیه را به قوه ی قضائیه داده اند ، کافی است برای یک مصداق از تصفیه ی کبیر .

با این خوانش از سخنان سردار مشفق ، می توان به شباهت هایی دست یافت که یاران سردار مشفق را هم آشکار می کند . «مصباح یزدی و احمد جهان بزرگی » از حکومت اسلامی می گویند . چون « مفاهیم باید از نوتعریف شوند ». « کامران دانشجو »، از انقلاب فرهنگی می گوید، یعنی « علوم باید با جواب ها کنار بیایند و گرنه ابزار گمراهی اند» و به این ها فهرست بلند بالایی از تحرکات و شخصیت های امنیتی و نظامی و انتظامی بیافزائید تا به محمود احمدی نژاد برسید. محمود احمدی نژاد به هاشمی و ناطق نوری حمله می کند ، چون «شخصیت ها را باید از نو شناخت».  شورای مصلحت نظام باید برچیده شود چون اختیارات رهبری را کم کرده است و « کانون توطئه است » . آن دسته از مصوبات را که قانون نمی دانم ، اجرا نمی کنم، چون « گاهی سخت است حکومت قانونی رفتار کند ، ساده تر آن است که قانون همان باشد که دولت اجرا می کند ». مهدویت ، آرمان بشری و تشیع است ، کافی است از نو تعریف شود و تحریف شود و کردار و رفتار و پوشاک من مانند یکی از آنها باشد و . شعار اصلی من ، « عدالت اجتماعی » ؛ حکومت را اندامی باید .

نتیجه گیری :

شباهت های این سخنرانی و محتویات آن با پندار و کردار و گفتارِِ چند سال اخیر دولت ، بیشتر از آن است که بتوان آن را به یک « افسانه سرایی » تقلیل داد . اکنون که شکوائیه ای بر اساس آن تنظیم شده است ، فرصت ِمناسبی است که سخنران و یاران او ، در مقابل محتویات آن از خود دفاع کنند. طبیعی است که داوری بر سر صحت و سقم گزاره های آن کار قوه ی قضائیه است و با حضور شخصیتی چون آملی لاریجانی ، که به خوبی توانایی و تشخیص این گونه گفتمان را دارد و سابقه ای در همکاری با آن در روزهای مورد شکایت ندارد ، می توان امیدوار بود که آن داعیه و این شکوائیه ، سرانجامی روشن بیابد . سرانجامی که لبخند امید را بر لبان ملت ایران عیان کند . چنین باد .

صاحب این قلم ، به نوبه ی خود در ادامه همین موضوع ، به مصادیق آن وارد می شود و در این راه قلم خواهد زد و به قصد رازگشایی از این سخنان به یاری قوه ی قضائیه و افکار عمومی خواهد خاست و در این ایستادن خسته نخواهد شد ، انشاء الله .

———————————————————————————————————

پی نوشت  ها :

روز نهم ماه مه ۱۹۴۵ استالین در روز شکست قطعی دولت آلمان جام خودش را به سلامتی ملت روس که توانسته بود دولت قدرتمند آلمان را به زانو درآورد نوشید. از این روز به بعد همه مورخان، روشنفکران و هنرمندان به خدمت جلال و عظمت ملت روس و کلیه مللی که اتحاد جماهیر شوروی را تشکیل می دادند درآمدند. این سیاست بد آنجا رسید که مورخان روسیه مجبور شدند ابوعلی سینا را ازبک و فردوسی و عمر خیام را تاجیک بنامند و حتی بعضی از مورخان جلال الدین بلخی یا رومی را ملای روسی معرفی کنند.

استالینیسم دوران آخر شباهت فراوانی به این الگو دارد. عملاً همه چیز از آمار گرفته تا رخدادهای تاریخی و کتابها همه تحریف یا پنهان میشد. در ذهن کارگزاران آن نظام،‌ مرز میان “درست” و “حقیقت” زایل شده بود. انگار با تکرار آن یاوهها کمکم، امر به خود آنها نیز مشتبه میشد و بیش و کم به آن یاوههای خودساخته باور پیدا میکردند. فساد عظیمی که زبان رایج آن روزگار به آن دچار شده بود سرانجام آدمهایی تربیت کرد که از درک میزان دروغگویی خود نیز عاجز بودند. آنها به خود نیز دروغ میگفتند. وقتی رهبران شوروی ادعا میکردند که ” ما افغانستان را نجات دادیم” یا ” در شوروی زندانی سیاسی وجود ندارد” چه بسا واقعاً به آنچه [از دروغ] که میگفتند ایمان داشتند» .

کتاب “در کشور دروغ بزرگ” نوشتة آنتون سهلیگا (۱۹۳۰) به اهمیت ویژة دروغ در نظامهای توتالیتاریستی و کمونیستی- سوسیالیستی میپردازد. دولت توتالیتاریستی خاطرات مردم را نیز تیول خود میداند؛ انسانها باید خاطرات خود را واگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها و تنها در آینة [ایدئولوژی حزب حاکم] ببینند. آنگاه، اینان که خاطرات شخصی و جمعیشان مصاده شده است؛ مملوک دولت خواهند بود و به راحتی قابل ادارهاند و یکسره در بند حکام خویشاند. هویت خویش را از دست دادهاند و توان تردید در شنیدههای خود را ندارند؛‌ هرگز نمیاندیشند؛‌ هرگز طغیان نکنند و هیچگاه چیزی نخواهند آفرید. چراکه، اگر نشانههای رخدادی را از میان بردارند و خاطرة‌آن را از ذهن انسان بزدایند،‌ آنگاه دیگر معیاری برای حقیقت نخواهد ماند. تنها معیار همان حرفهایی است که هر لحظه از طرف متولیان ایدئولوژی حاکم به زبان میآید. بدینسان دروغ عین حقیقت میشود یا دستکم وجه تمایز متعارف میان دورغ و حقیقت از میان میرود. دستآورد عظیم توتالیتاریسم همین است؛ نمیتوان به دروغگویی متهمش کرد،‌ زیرا توانسته نفس اندیشة حقیقت را از میان بردارد.

همین ایدئولوژی کارکرد و معنای ویژه ی دروغ در یک نظام توتالیتر کامل را توضیح می دهد. این کارکرد آن چنان خلاق و منحصر بفرد است که حتی واژه “دروغ” نیز خود نارسا جلوه می کند. مدت ها پیش آنتون سه لیگا، در کشور دروغ بزرگ خود که در سال ۱۹۳۰ منتشر شد به اهمیت ویژه ی دروغ در نظام های توتالیتاریستی کمونیستی اشاره کرد. نبوغ جرج ارول لازم بود تا ابعاد فلسفی این بحث نیز روشن شود.

وظیفه ی کارکنان وزارت حقیقت که قهرمان اورول در ۱۹۸۴، در آن مشغول به کار است، چیست؟ آنها علائم و اسناد گذشته را نابود می کنند. چاپ های جدیدی از روزنامه ها و کتاب های قدیمی منتشر می سازند؛ می دانند که روایات جدید و دستکاری شده بزودی جای خود را به روایتی از نو اصلاح شده خواهد سپرد. هدف آنها این است که مردم را وادار به فراموشی همه چیز کنند – همه ی واقعیت ها، همه ی واژه ها، همه ی مردگان و نام همه ی اماکن. …. بگذارید ببینیم اگر این آرمان تحقق پیدا کند چه خواهد شد. مردم فقط آن چیزهایی را که آموخته اند به خاطر خواهند آورد و در صورت نیاز، مضمون خاطراتشان را می توان یک شبه تغییر داد. براستی باور خواهند کرد که آن چه پریروز رخ داد و در خاطره شان ضبط شد، در واقع اتفاق نیفتاد و چیز دیگری به جای آن به وقوع پیوست. آنها در واقع دیگر عملا انسان نیستند. به قول برگسن، آگاهی یعنی خاطره. آنها که خاطراتشان در عمل از خارج برنامه ریزی و کنترل و دگرگون می شود، در مفهوم شناخته شده شخصیت ندارند و انسان نیستند.

هدف غایی و همیشگی نظام های توتالیتر همین است. آنانکه خاطرات شخصی و جمعی شان مصادره شده، مملوک دولت اند . بازیچه ی دستی ای بیش نیستند و به راحتی قابل اداره هستند و یکسره در بند حکام خویش اند. هویت خود را از کف داده اند، عبد و عبیداند و توان تردید در شنیده های خود ندارند. هرگز طغیان نمی کنند؛ هرگز نمی اندیشند و هیچ گاه چیزی نخواهند آفرید. یه شیئ مرده ای بدل می شوند. چه بسا که خرسند و شادکام هم باشند و به « برادر بزرگ » .. عشق هم بورزند .


دسته‌ها:پیام سبز

متن خام فایل پاور پوینت شورایعالی امنیت ملی . سند کودتا

سپتامبر 16, 2010 ۱ دیدگاه

دانلود فایل پاور پوینت شورایعالی امنیت ملی- نسخه ی اصلی و  کامل

  1. بررسي و تجزيه و تحليل ساختار و سازمان فتنه 88
  2. پاور پوينت حاضر شامل بررسي و تجزيه و تحليل ساختار و سازمان فتنه اخير ، حاصل جلسات متعدد كارشناسان با حضور مسئولين و كارشناسان عالي وزارت اطلاعات ، نيروي انتظامي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مي باشد كه بنا بر تصويب دبيرخانه شورايعالي امنيت ملي صورت گرفته است . در اين جلسات با استفاده از تمامي جمع آوري هاي انجام شده قبلي و اسناد معتبر اطلاعاتي و استفاده از اظهارات و بازجويي هاي متهمين ، مطالب مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار گرفته و با توافق كامل اين نهادها به تصويب رسيده است . والسلام كميته بررسي . ادامه مطلب …

دانلود فایل پاور پوینت شورایعالی امنیت ملی- نسخه ی اصلی و  کامل

دسته‌ها:پیام سبز

متن ساده ی فایل پاور پوینت شورای عالی امنیت ملی 2

سپتامبر 16, 2010 بیان دیدگاه

قسمت دوم و پایانی

دانلود فایل پاور پوینت شورایعالی امنیت ملی- نسخه ی اصلی و  کامل

51.  مجمع روحانیون تاج زاده : در پاييز سال گذشته آقاي موسوي خوئيني ها از طرف مجمع روحانيون از نمايندگان تعدادي از احزاب از جمله اعتماد ملي كارگزاران، مشاركت و سازمان دعوت كردند تا به رايزني درباره انتخابات بپردازند نتيجه اين جلسات تشكيل كميته اي متشكل از چهار حزب فوق بعلاوه مجيد انصاري ،كواكبيان و حاضري شد .( ب )

52 .  ستاد میر حسین  … ادامه مطلب …

قسمت اول را اینجا بخوانید

دانلود فایل پاور پوینت شورایعالی امنیت ملی- نسخه ی اصلی و  کامل

دسته‌ها:پیام سبز

افشای یک سند جدید در خصوص کودتا + دانلود

سپتامبر 16, 2010 16 دیدگاه

بسیار مهم

سااعتی قبل ، یک فایل پاورپوینت در خصوص طراحی کودتا  و در تائید سخنان سردار مشفق به  ایمیل زبان سبز رسید . از آنجا که سایت های نوروز ، جرس ، و روز آنلاین این  فایل را تائید کرده اند و هر دو بر آن هم شرحی نگاشته اند   . بزودی محتویات آن همراه  با تحلیل در این وبلاگ هم منتشر می شود .

لازم به ذکر است میر حسین موسوی  و سید محمد خاتمی ، نخستین کسانی بودند  که در دیداری مشترک  فایل سخنرانی سردار مشفق را افشا و تایید کرد . میر حسین  نیز  نخستین کسی بود که چند رو قبل در مصاحبه ای با کلمه از ماجرای  این فایل دوم پرده برداشت . میر حسین در این مصاحبه بسیار زیر کانه گفته بود :

  • البته گذشته از اسناد و قراین فراوان، اگر متقلبان در انتخابات هیچ سندی جز همین حمله به ستادها را قبل از اتمام رای گیری و دستگیری شخصیتهای انقلابی در یک روز بعد و روزهای بعدتر به جا نمی گذاشتند، برای نشان دادن مقاصد آنان کافی بود. آنها خوشبختانه به دلیل حماقت انتشار دو نوار سخنرانی  (بخوانید  دو فایل  ) یکی از”سرداران مامور” زمینه را برای قضاوت عمومی راحت تر کردند. به هرحال مساله مزاحمت و محدودیت ها با فراز و فرودهایش از ان زمان تا حال ادامه پیدا کرده است.

دانلود فایل پاور پوینت شورایعالی امنیت ملی- نسخه ی کامل در  زبان سبز

فایل  را  از  سایت نوروز در  اینجا دانلود کنید

از اینجا هم می توانید متن کامل ( تکست  ساده ی آن را بخوانید )

مطالب مرتبط با اين مدرک   را هم حتمـــاً بخوانيد  :

در  سايت هاي ديگر :

بازی ادامــه دارد …

سپتامبر 14, 2010 ۱ دیدگاه

نویسنده : سارا زرتشت ، منبع : کلمه

کسانی که بازی را از اول باخته ند و کسانی که بازی را بلد نیستند، اگر در بازی بمانند و طالب برد باشند، به تقلب رو می آورند و اگر تقلب را نتوانند، بازی را بر هم می زنند. حتی بازی های کودکانه هم بر این معنی گواهی می دهند.

بازیکنی که در وضعیت باخت قرار گیرد، اگر به ادامه حضور در بازی اصرار داشته باشد به تدریج به بازیکنِ سمج تبدیل می شود. « بازیکن سمج » منابعش را بی محابا به میدان می آورد و اگر منابع اش برای حضور در دور بعد کفایت نکند، چه بسا بر سر «آبرو و موجودیت خود» شرط ببندد و از آنها مایه بگذارد. بازیکن سمج اگر در هیچ شرایطی عقب نکشد، یعنی یا منابع او بی نهایت است و یا چیزی برای از دست دادن ندارد.

بازیکن سمج ، یک متقلب بالقوه است. سماجت و اشتهای او برای برد، او را به تقلب وسوسه می کند و با افسون این وسوسه به بازیکنِ متقلب تبدیل می شود. «بازیکن متقلب» اگر به آنچه می خواهد نرسد و اگر به سماجت خود ادامه دهد، ممکن است به شرارت رو بیاورد و از فرط فشار به بازیکنِ شرور تبدیل شود. «بازیکن شرور» به راحتی قواعد بازی را دور می زند ، به بلوف های سیاه پناه می برد و هر لحظه ممکن است چاقو بکشد و بازی را به خشونت بکشاند و حتی به هم بزند. بازیکن شرور در هر حال آخرین بازیکنی است که در بازی حضور دارد. با حضور بازیکن شرورِ فعال ، بازی یا «عوض» می شود و یـا به «پایان می رسد».

محدودیت های جدیدی که بر میر حسین اعمال می شود و گروههای فشاری که در برخورد با  کروبی، افراط می کنند، اگر چه به لحاظ سیاسی و اخلاقی نگران کننده اند، اما از طرفی نشانه های ضعف و کاهش منابع و تنگی عرصه بر آنهاست. آنها میدانی دیگر حتی برای مانور سراغ ندارند. برخوردهای ماکیاولیستی که میرحسین آنها را هشدار می دهد و  کروبی از آنها می گوید کاملاً درست اند و اگر زهرا رهنورد آنها را نشان موفقیت جنبش سبز و عدم انفعال راه سبز امید می داند کاملاً درست می گوید.

همین تعابیر به زبانی دیگر ، یعنی «بازی ادامه دارد» و این محدودیت ها و خشونت ها، نشانه های حضور بازیکنان شروری اند که خود را به آب و آتش می زنند تا به هر قیمتی در عرصه حضور داشته باشند و به هر نحوی بازی را به آن سو که می خواهند ببرند. سوابق این بازیکنان شرور گویا ست و نیازی به توضیح ندارد  آنها در یک تصادف تاریخی، صاحب منافع و منابعی شده اند که برای حفظ آنها و حضور در بازی، سماجت های بسیار کرده اند و تقلب هایشان مشهور خاص و عام است. شرارت برای آنها آخرین راه است و در این راه دوست و دشمن برای آنها یکی است.

سیاست گاهی  بازی  کسبِ  قدرت  است و گاهی بازیِ مهار ِ قدرت. در این بازی، بازیکن متقلب کار را به کودتا می کشاند، اما؛ بازیکن شرور ممکن است این بازی را به جنگ تمام عیار تبدیل کند. بازیکن شرور همه ی سیاست های بازی را لوث می کند و همراهی و همگرایی را تمسخر می کند و حداکثر ها و حداقل ها را به سخره می گیرد تا به بازی جنگ برسد. اگر اندیشمندان سیاست هم گفته اند «جنگ ادامه ی سیاست است» اشاره به همین معنی است.

ما مرده  شما زنده  ؛ ما اسیر شما آزاد ؛ ما صهیونیست  شما مسلمان ؛ ما اصحاب فتنه  شما صاحب بصیرت ؛ اصلاً  ما بد  شما خوب ؛ این خـط و ایـن نشان !   نتیجه این است و غیر از این نیست :

  • مادامی که حضور بازیکنان شرور در عرصه سیاست ایرانی، کاملاً مشهود است، همه بازیکنانی که به بقای خود و بقای بازی می اندیشند و از بازی جنگ هراس دارند باید در صدد «اخراج بازیکن شرور» از بازی باشند. این یک هشدار تاریخی است که به صد زبان، عقلا و دلسوزان ایران زمین آن را فریاد می زنند و این حدیثِ عاشقانِ وطن را، به هر زبان که بشنوی نامکرر است.

نویسنده : سارا زرتشت ، منبع : کلمه


دسته‌ها:پیام سبز

بازیکن هالو نباشیم

سپتامبر 14, 2010 ۱ دیدگاه
هنگامي كه در بازي ، به درستي معلوم نيست كه بايد همكاري كنيد ، شراكت بورزيد ، رقابت كنيد و يا يك حريف تمام باشيد و ناگزير به تصميم گيري هستيد ، لازم است ميان همكاري يا عدم همكاري انتخاب كنيد . به عبارتي ديگر لازم است بدانيد چه وقت در بازي بايد تقلب كرد و يا همكاري داشت .

در تئوري بازي ها ، آ نچه مهم تر از تقلب * است ، راههايي است كه « امكان تقلب » را كم تر كنند . در بازي هايي كه امكان تقلب وجود دارد ، اگر هر دو بازيكن همكاري كنند ، هر دو به نقطه ي تعادل نزديك مي شوند و به اندازه اي كه تقلب كنند از نقطه ي تعادل دور مي شوند و معلوم است كه اگر يكي همكاري كند و ديگري تقلب كند ، متقلب بيشترين پيامد را خواهد داشت و بازيكن ديگر نه تنها پيامدي نخواهد داشت بلكه به ساده لوحي متهم مي شود و اگر هر دو بازيكن تقلب كنند چه بسا بازي به بازي دوسر باخت يا مجموع صفر منجر شود .
معلوم است كه در اين شرايط و با اين همه قيد و بند و اگر و اما ، بازيكني كه نخستين همكاري را داشته باشد « بازيكن هالو » ناميده مي شود و طبيعي است كه هر بازيكن تلاش مي كند كه هالو نباشد . يعني در اين وضعيت اگر بازي ادامه يابد ، هر بازيكن ناچار است كه هربار تقلب كند ! و در نتيجه هر بازيكن كمترين پيامد را خواهد داشت .
براي آن كه بازي از اين موقعيت « خطرناك » و « كم حاصل » خارج شود ، بايد بازيكنان به دنبال راه هايي باشند كه امكان تقلب را كم كند تا امكان همكاري بيشتر شود و پيامد مورد نظر براي هر بازيكن افزايش يابد .
مطالعات علمي در نظريه بازي ها نشان داده است كه راههاي مختلفي براي كاهش ميزان تقلب و افزايش ميزان همكاري وجود دارد .« خويشاوندسازي يا شبه خويشاوند سازي » يكي از اين راه ها است ، چون امكان همكاري و حتي « فداكاري » در بازي را بيشتر مي كند و پيامد هاي مشترك را افزايش مي دهد . مثلاً باختن در مسابقه به يك عضو خانواده ، قابل تحمل تر از باختن به يك غريبه است و همين خويشاوندي امكان تقلب را كمتر مي كند و مجال همكاري را افزايش مي دهد . راه ديگر ، « تكرار بازي يا بازي پياپي » با يك حريف است .

بازي پياپي سبب مي شود كه بازيكنان با روش هاي بازي و خواسته ها و باورهاي يكديگر آشنا شوند و اين آشنايي ، امكان تقلب را كاهش مي دهد . راه سوم ، براي كاهش ميزان تقلب و افزايش همكاري ، «بازي روباز » است . بازي روباز تاريخچه ي بازي و بازيكنان را نگه مي دارد و بدينوسيله هم سابقه ي بازيكن و هم رفتار بازيكن رصد مي شود و امكان تقلب كاهش مي يابد . راه چهارم ، يك راه متفاوت و استثنايي است و در شرايط خاصي قابل استفاده است . « فرصت تنبيه متقلب »، وضعيتي است كه اگر در بازي رخ دهد و شرايط آن فراهم شود ، عامل همكاري بازيكنان مختلف براي تنبيه متقلب مي شود . فرصت تنبيه متقلب ، يك فرصت بيگانه است و معلوم نيست كي رخ مي دهد .به عنوان نمونه ، جنبش سبز و مشخصاً تجمع بيست و پنج خرداد هشتاد و هشت ، نمونه اي از همكاري براي تنبيه متقلب بود .

براي كاهش تقلب در بازي، به اين راه حل ها مي توان يك راه « نامعمول » را هم اضافه كرد . « فداكاري » اگرچه سرمايه ي بازي محسوب نمي شود و در بازي نبايد براي آن حساب باز كرد ، اما راه حلي است كه در شرايط دشوار و بغرنج بسيار موثر مي افتد و مي تواند همكاري ها را بيشتر و پيامد بازي را براي بازيكن ها افزايش دهد . مثلاً در فرهنگ اسلامي كه مولفه هايي چون ايثار ، شهادت ، دفاع و زكات وجود دارند ، فداكاري ممكن مي شود و امكان همكاري بسيار بالا مي رود . پيروزي ايران در جنگ تحميلي از اين عامل بسيار بهره گرفت و اگر در ايران به « دفاع مقدس » مشهور شده است بي تناسب نيست .

چرا كه همين تقدس و دفاع ، عاملي است كه باورها و خواسته هاي بازيكنان را همگون و همسان مي كند و آنها را در يك استراتژي مشترك به بازي وامي دارد . همين « دفاع مقدس » نكته ي آموزنده ي ديگري هم دارد و آن اين است كه افزايش همكاري منجر به افزايش همكاري كنندگان خواهد شد و اگر همكاري كنندگان بتوانند با سرعت مناسب همديگر را پيدا كنند ، همكاري مي تواند به استراتژي تبديل شود و حتي به استراتژي جمعي و يا يكسان منجر گردد . باز هم « دفاع مقدس » مي آموزد كه سرعت همكاري بيشتر مي شود اگر عوامل همكاري بيشتر شوند و هم زمان از چند عامل همكاري استفاده شود .

لازم به يادآوري است ؛ همه ي راه حل هاي كاهش تقلب و عوامل افزايش همكاري ريشه در يك مفهوم بنيادي تر دارند و آن ارتباط ( يا همان گفتگو ) است .  به وسيله ي  ارتباط بازيكنان با يكديگر، مي توان عوامل شبه خويشاوندي را افزايش داد ، به تكرار بازي اميدوار شد و بر سر بازي روباز توافق كرد و چه بسا فرصتي بيگانه براي تنبيه متقلب فراهم شود . شايد هم فرصتي براي تنبيه بيگانه !
نویسنده : سارا زرتشت ، منبع : جرس
* : « تقلب » در اين نوشته ، بار اخلاقي چنداني ندارد و يك اصطلاح فني در نظريه بازي هاست و در مقابل همكاري مي آيد و تقريباً به معناي « عدم همكاري» در بازي است .
دسته‌ها:پیام سبز